ماه من

15.مامانی تنبل و سونو سه بعدی

سلام گل پسری...خوبی مامانم؟ دیگه واقعا گل پسری...سونو سه بعدی مطمئنم کرد... 23 وقت سونو داشتم..با بابایی صبح زود بیدار شدیم ..خانوم منشی گفته بود 9.30 اینجا باشید  ولی طبق معمول با مشکل جای پارک همون 10 رسیدیم.. منتظر بودیم با کلی استرس...حتی نمیتونستم نوشته های مجله رو بخونم ..که سحر جون صدام کرد... اول سونو سلامت کرد و خداروشکر همه چی خوب بود ولی طبق معمول تاریخ سونو یه هفته جلوتر از سن بارداری خودمه... موقع سونو سه بعدی شما پشتت به ما بود و سحر هرچی باهات صحبت کرد و تکونت داد نچرخیدی پشتت رو کرده بودی به ما  عزیزم...سحر جون گفت تو هفته 28 باید وزنت بین 650 گرم تا 1200گرم باشه که وزن شما 1116 گرم بود . ما تعج...
1 شهريور 1392

14.سفر کوتاه

سلام  کوچولوی من.. این روزها خیلی زود میگذره...هم دوست دارم بگذره هم نه...هم شیرینیه این روزهارو دوس دارم هم دوس دارم زودتر روی ماهتو ببینم.... بالاخره خاله زهرا نی نی کوشولوش به دنیا اومد...ایشالا خوش قدم و خوش روزی باشه... من و بابایی تصمیم داشتیم تو تعطیلات عید فطر خونه بمونیم اما یه دفعه بابایی متحول شد و  تصمیم گرفت بریم شهرستان آبا و اجدادی... هم خانواده ما تعطیلات رفته بودن اونجا هم مامان بابایی بیشتر سال اونجاست و فقط فصل سرما میاد تهران... خلاصه که پنجشنبه ساعت ١٢ شب تصمیم گرفتیم و  ٦ صبح راه افتادیم... خدارو شکر اذیت نشدم و خیلی راحت رفتیم... برای ناهار با فامیل بابایی رفتیم دشت ..قبل ...
22 مرداد 1392

13. بابایی نگران

سلام عزیزکم.... امیدوارم حالت خوب باشه... بالاخره 26 تیر که مامانی وقت دکتر داشت بابایی هم تونست مرخصی بگیره و همراهمون بیاد... امیدوار بودیم که دکتر سونوگرافی کنه تا بابایی تورو ببینه.... خیلی روز با مزه ای بود کلی سر جای پارک خندیدیم...بابایی به سختی یه جای پارک پیدا کرد که یه آقای مسنی داشت حرکت میکرد که بره...بابایی هم جلوتر منتظر ایستاد تا اون آقا ماشینشو از پارک دربیاره... جالب بود تا اون آقا حرکت کرد یه خانوم از پشت سر ماشینشو کرد تو پارک...صدالبته مشخص بود که بابایی منتظر جای پارک و خانومه زرنگی کرد...بابایی هم خیلی راحت پیاده شد و به خانومه گفت که خیلی وقته منتظر جای پارک بوده و ایستاده بوده تا ماشین قبلی بره...خل...
1 مرداد 1392

12.تو هستی من حس میکنم....

سلام نی نی گولوی مامانی حالت چطوره؟  وقتی دکتر نمیرم و ازت بیخبرم همش استرس دارم مبادا اتفاقی برات افتاده باشه اون تو.... پس خیلی مواظب خودت باش عزیزم....  این روزها خوب و بد میره و میاد بیشترش خوب میگذره...مهمونی میریم کم و بیش مهمون میاد... تو هم کم کم داری خودتو به مامانی نشون میدی و گاهی با یه حس منو غافلگیر میکنی... اینطور که حس میکنم شبها بیشتر ورجه وورجه میکنی و فک کنم بعدا حسابی بدخوابمون کنی... البته تکونها خیلی محسوس نیست ولی  خب کاملا مشخصه که یه فرشته کوچولو داره تو شکم من پشتک وارو میزنه.... گاهی اوقات شدید و گاهی خیلی آروم و مهربون..... دیگه کاملا معلومه که مامانی حام...
20 تير 1392

11.وروجک

سلام وروجک مامان حالت خوبه؟اون تو بهت سخت نمیگذره؟؟   ٢٩ خرداد باز با هم رفتیم دکتر...قرار بود بابایی هم باهامون بیاد اما این رییس بداخلاق  بهش مرخصی نداد....بابا هنوز تورو ندیده...امروز که نتونست بیاد تازه فهمیدم چقدر از این قضیه ناراحته... طبق معمول خودمو خودت تنهایی رفتیم... مطب زیاد شلوغ نبود و من خیلی دوست دارم این قضیه رو  چون خیلی آرامش بخشه واسه من... چون من همیشه استرس دارم وقتی دکتر میرم... همون موقع زنگ زدم به خاله فائزه و گفتم اگه خونه است بعد از دکتر برم پیشش...که با استقبال مواجه شد...به بابایی که تند تند زنگ میزد و میپرسید چی شد هم گفتم که ما بعد دکتر میریم مهمونی... یه چندتایی مجله ورق ...
7 تير 1392

10.خاله فرزانه

سلام  گلدونه مامان اوضاع چطوره خوبی ؟ خو مامان من این همه حرف میزنم تو هم یه جوابی بده به من...  دوست دارم زودتر چشمامو باز کنم و ببینم تو بغلمی.... کی اون روز میرسه...... مامانی این پست در مورد خاله فرزانه مینویسم...یه خاله خوب برای شما و یه خواهر خوب واسه مامانی.. که اون ور دنیا زندگی میکنه...(دقیقا همون کشوری که عمو علی هست ) خیلی دوره ولی من عاشقشم ووومیدونم که تو هم همین حس بهش خواهی داشت عزیزکم... خاله نی نی نداره ولی خیلی نی نی هارو دوس داره و از بودن شما خیلی خوشحاله... تند تند هم واسه شما سوخت میفرسته ...اون هم سوخت موشک... (شکلات های خوشمزه ) یه کارت تبریک هم برات فرستاده که با همسر عز...
25 خرداد 1392

7.پسر یا دختر!!!!

سلام نینی گولوی من حالت چطوره عزیزکم؟ امیدوارم خوب خوب باشی و من خدایی نکرده اذیتت نکرده باشم... نی نی جونم هفته پیش وقت دکتر داشتیم یادته....خداروشکر مشکلی نبود و همه چی خوب بود... هم سونوگرافی هم دکتر تایید کردن که 99درصد شوما یه پسر کاکل زری می باشی .... خوش اومدی پسرکم   واسه من  فرقی نمیکنه پسر باشی یا دختر ولی باباییت خیلی خوشحال شد... آخه خانواده بابا جون نوه ی پسر ندارن... همه چشم امیدشون به مامانی بود تا ببینن چی میشه...البته هنوز بیخبرن و فقط زن عمو زهرا میدونه... هر چی هستی عزیز دل من و بابایی هستی حرف و فکر بقیه اصلاااااااااا برام مهم نیست.... راستی دکتر برام آزمایش خون هم نوشت...
3 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه من می باشد