ماه من

15.مامانی تنبل و سونو سه بعدی

1392/6/1 13:24
نویسنده : me
568 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسری...خوبی مامانم؟

دیگه واقعا گل پسری...سونو سه بعدی مطمئنم کرد...

23 وقت سونو داشتم..با بابایی صبح زود بیدار شدیم ..خانوم منشی گفته بود 9.30 اینجا باشید

 ولی طبق معمول با مشکل جای پارک همون 10 رسیدیم..

منتظر بودیم با کلی استرس...حتی نمیتونستم نوشته های مجله رو بخونم ..که سحر جون صدام کرد...

اول سونو سلامت کرد و خداروشکر همه چی خوب بود ولی طبق معمول تاریخ سونو یه هفته

جلوتر از سن بارداری خودمه...

موقع سونو سه بعدی شما پشتت به ما بود و سحر هرچی باهات صحبت کرد و تکونت داد

نچرخیدی پشتت رو کرده بودی به ما  عزیزم...سحر جون گفت تو هفته 28 باید وزنت بین 650 گرم

تا 1200گرم باشه که وزن شما 1116 گرم بود . ما تعجب کردیم که شما انقدر به حداکثر نزدیکی..

چون نتونستیم روی ماهتو ببینیم..خانوم دکتر گفت برم شیرینی بخورم و راه برم...

من و بابایی هم چهار طبقه رو با پله ها رفتیم پایین و مائالشعیر و بیسکوییت خریدیم و خوردیم

 دوباره برگشتم مطب تا وقتی صدام کنن فقط راه رفتم...این دفعه خوب چرخیده بودی و

دستات جلو صورتت بود...

قربون اون دستهای کوچولوت برم

خانوم دکتر پاهاتو نشون داد که بلند و کشیده بود ..من و بابایی قد بلند نیستیم احتمالا

از پدر بزرگ و اجدادت ژن گرفتی...

پسر بودنت هم تایید شد...

تادکتر اومد چک کنه انگشتای کوچولوتو بستی و شصتتو باز گذاشتی و دکتر کلی خندید ..

مامان جون آبرومونو بردی که خنده

دکتر با خنده گفت که دماغش به باباش نرفته ....بابایی کلی خندید...من نمیدیدمش پشتم

نشسته بود ولی احساس میکردم صداش از هیجان میلرزه..جالبه تاریخ سونو سه بعدیت

10 روز جلوتر بود...

خلاصه عکس و فیلمو گرفتیم و اومدیم بیرون...برای سه هفته بعد دکتر وقت داد..و

 یه آزمایش کلی خون و ادرار و قند...ایشالا همه چی خوب باشه...

از اونجا با ذوق و خوشحالی رفتیم فروشگاه بانک بابایی برای باز کردن دفترچه فروشگاه...

سریع کارمونو انجام دادن وضعیت مامانی کار راه انداز خوبیه...

میخواستیم ناهار بریم بیرون که بابایی پیشنهاد داد حالا که تا آزادی اومدیم بریم کرج..

من هم  که ذوق انتخاب کردن کاغذ دیواری اتاقتو داشتم موافقت کردم...

زنگ زدیم خاله سارا و رفتیم کرج..اول رفتیم خونه دختر عمه مامانی که داشت آماده میشد

بره عروسی و کلی با مانی کوچولو خوش گذروندیم...

بعدش رفتیم فروشگاه خاله سارا اینا برای انتخاب کاغذ دیواری...همش قشنگ بود ولی یکیش واقعا دلمو برد

که موجودی نداشت انبارشون و گقتن تا 2 .3 هفته دیگه میرسه ...

کلی گشتیم و رفتیم کافی شاپ حرف زدیم شب هم رفتیم خونه عمه مهربون مامانی و

یه شام خوشمزه خوردیمو آخر شب برگشتیم تهران...خیلی روز خوبی بود....


این هم عکس سونو سه بعدیت مامانی....

دوسست دارم خیلییییییییییییییییییی زیاد....

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

tahmin
6 شهریور 92 18:10
ای جااااااااااااااااااااااانم پسر کوچولوی سه بعدی ناناز
کاغذ دیواریت هم دیدم ..مامانت نشون داد
جیگگگگگگگگگگگگگگگگر بود هااااااااااااااااااا
ماااااااااااااااااااااااااااه
مبارکت باشه


مرسی خاله جون...ایشالا نی نی ناز خودت...
هما
7 شهریور 92 23:08
هانی خیلی تبریک چقدر دیدنش یه جوریه
یه حس قیلی ویلی به ادم میده ایشاله سلامت
به دنیا بیاد وای از حرف خانوم دکترشم خیلی خندیدم به همسرتم سلام برسون


مرسی عزیزم...ایشالا تو و همسری هم هرجا هستین سلامت باشین...
آزاده
9 شهریور 92 11:44
ای جانممممممممممممممممممم



@زهرا@
9 شهریور 92 23:01
آخیی عزیز دلم چشممون به جمال گل پسری روشن شد خدا حفظش کنه هانی جووونم.


مرسی زهرا جون...ایشالا خدا قسمتت کنه خیلی شیرینه...
خاله الهام
10 شهریور 92 13:11
جونمممم خوشگل خاله

وای هانی من تا حالا عکس نی نی ندیده بودم

ولی این خیلی نازه

به نظرم شبیه خودت میشه

ایشالا سلامت باشه






مرسی عزیزم..چشات نازه..ایشالا به زودی عکس نی نی خودتو ببینی


آرام
19 شهریور 92 7:48
عزیزممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم


عزیزمیییییییییییییی
خاله سميرا
21 شهریور 92 11:57
اي جااااااااااااااااان .تازه عكس سه ه بعديشو ديدم.

مباركه هاني جون .ايشالا سالم و سلامت به دنيا بياد


مرسی عزیزم..ایشالا نی نی شما رو ببینیم...
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه من می باشد